چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
هنوز هم شعر بگویم
دستهایمان بین دو خاک تجزیه می شود
نه
نه
فقط من را می خورند
باکتری های خوشبخت
اشکهایم در گلو رو به بالا می رود
و بعد چیزی میان مخچه و مخم
چیزی شبیه یک دل ضعفه لعنتی
هنوز هم شعر بگویم ؟
چه کسی گفت : سکوت دست گلی بود میان حنجره ی من
ترانه ی ساحل ؛ نسیم بوسه ی من بود و پلک باز تو بود
نه
اما بگویم : سکوت خنجری بود نامرد میان حنجره ام
هنوز هم شعر می گویم : دیگر نمی گویم
حتما لینکت رو میگذارم!
سلام خوشحالم که به وبلاگ ما سر زدید
سلام دوست عزیز و هم استانی نوشتاری دارم که خوشحال میشوم بخاطر سرنوشت خوزستان بر آن نگاهی بیندازی و تاملی بر نوشته های پایینی شما در مورد خوزستان و چند نوشته راجع بهع وضع جاری ..داشتم امیدوارم که همیشه خوزستان ژر از انسانهای بیدار و آگاه باشد فرقی هم بین عرب و فارس خوزستانی نیست